گفت فقر به همه جا سر می کشد...
فقر اینه که ما چیزی به جهان هدیه نکنیم واز مفاخر غربی ها بگوییم
فقراینه که مد لباسها مون زود زود تغییر کنه و چند دراور پر از لباسهای سالم ازمد افتاده داشته باشم.
فقر اینه که حقیقت و واقعیت را وارونه درک کنیم و خود را خوشبخت تر از انسان قرن هجدهم بدانیم.
فقر اینه که کمدها و درآورها و کابینت ها مون پر از وسایل باشه و کتابخانمون پر از کتابهای خونده شده قدیمی که سالی یک بار هم یه مهمان جدید رو نمی پذیرند.
فقر اینه که ساعت بشینیم پای بازیها و سرگرمی ها وسیگار کشیدنها...وقتی بگی چرا مطالعه نمی کنی بگی پول نداریم وقت نداریم، دل خوش سیری چند...
فقر اینه که با خبر از مرگ بن لادن باشیم اما بی خبر از همسایه ای که گرسنه می خوابد فقر اینه که برای خودمان، شهرمان، کشورمان و جهانمان هیچ کار مفیدی نکرده باشیم اما منتفد همه آنهایی هم باشیم که کار مفید کرده اند.
فقر اینه که بی مطالعه و دخالت مستقیم عقل حکم بسته بندی شده ای راچشم بسته قبول کنیم.
فقر اینه که به نام علم ویا... ما به من، تو، و او تقسیم شویم.
فقر اینه که در زندان خزانه پرستی و به نام سنت اسیر باشیم.
فقر اینه که برای خوشی دل خودمان و خانواده و اطرافیانمان حتی گلیم یاری دیگران را از زیر پایشان بیرون نکشیم.
فقر اینه که فقط همشهریان خودمان را از خود بدانیم و با دیگر همنوعانمان در این دنیا ارتباط نداشته باشیم.
فقراینه که برای ازبین بردن همنوعمان به نام باور... خنجری در آستین پنهان کنیم.
فقر اینه که نقطه نظراتمان باریکتر گردد اما اتوبانهایمان هر روز پهنتر گردد.
فقر اینه که خانههایمان بزرگتر و اما خانوادههایمان کوچکتر شود.
فقر اینه مدرک تحصیلیمان بالا اما قدر قضاوتمان پایین بیاید.
فقر اینه که تسهیلات زندگیمان زیاد اما وقت استفاده از آنها را نداشته باشیم.
فقر اینه مقاممان والا باشد ولی ارزشهای زندگیمان پایین باشد.
فقر اینه که تحلیلگر مسائل سیاسی جهان باشیم اما از تحلیل مشکلات خانه خود عاجر باشیم.
فقر اینه اتم را بشکافیم اما در قعر تعصبات خود باقی بمانیم.
فقر اینه که درآمدهایمان هر روز افزایش یابد اما اخلاقیاتمان پایین بیاید.
فقر اینه که قامتمان بلند واندیشهمان کوتاه گردد.
فقر اینه که درآمدمان دو برابر وجداییمان چند برابر گردد.
فقر اینه که ثروتمان بیشتر اما لبخندمان کمتر گردد.
1-با توجه به انشای یک دانش آموز کلمبیایی
-محمد فایق مجیدی 09188784626
کدام جمله زندگی ما را دگرگون میکند ؟
ایده پرداز خلاق شرکت «اپل » که زندگی بشر را متحول نمود از دنیا رخت بر بست . مرگ او بازتاب جهانی داشت و سیاستمداران ، اهل قلم و تجار رقیبش دربارهاش نظرها دادند . دیدگاهها متفاوت بود و باارزش .
اما آنچه برای من جالب بود جملهای بود که در 17 سالگی شنید و تا پایان عمر اورا متحول نمود .
نقل است :« در یک سخنرانی در دانشگاه استنقورد گفته بود : « در 17 سالگی جمله ای خواندم بدین مضمون « اگر هر روز را به گونه ای زندگی کنید که انگار آخرین روز عمرتان است ، یک روز می فهمیدی که حقیقتا حق با شما بوده است » این جمله تأثیر زیادی بر من گذاشت واز آن به بعد برای 33 سال گذشته هر روز صبح درآینه نگاه کرده ام و از خود پرسیده ام :« اگر امروز آخرین روز عمر من باشد همین کاری را می کردم که قرار است امروز انجام دهم ؟ وزمانی که برای چندین روز متوالی جوابم به این سوأل منفی بود می فهمیدم که باید چیزی را در زندگی تغییر دهم »
1-امید جوان ، ص 27 شماره 745 مهر 90
ما در طول زندگی جملات زیادی را شنیده ایم و یا خوانده ایم .اما کدام جمله چنان تأثیری بر ما گذاشته که پس از 30 سال به یادمان بیاید و چون استیموجابز با جرأت بگویم این جمله از تأثیر گذارترین جمله ها در زندگیمان بوده است .
به نظر نگارنده این سطور استیموجابر در ورای این جمله به پاسخ یکی از اساسی ترین و فلسفی ترین سوأل های زندگیاش دست یافته است . او با مرگ کنارآمده است و همین باعث شده در زندگی تصمیم های بزرگ بگیرد . مرگ بزرگترین معلم و عامل تغییر برای جابز بوده است کسی که زندگی مارا تغییر داد .
چه میشود ما هم اندکی تأثیر پذیر باشیم . جمله ای که او را در هفده سالگی متحول نمود هر روز از خود بپرسیم ، آن را پیامک کنیم و به دیگران هدیه دهیم . ویا هر جمله تأثیر گذار دیگری را از انسان خلاقی شنیدم آن را به جای لطیفههای آبکی و تکراری پیامک کنیم . شاید از بین این جمله ها جمله ای دیگر جوان 17 ساله ما را متحول نمود و استیموجابزی دیگر و خلاق تر به نسل بشر هدیه نماید .
من جمله جابز را بر صفحه نمایش موبایلم گذاشتهام : « اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد چکار خواهم کرد ؟ »
شما بر صفحه نمایش موبایلتان چه جملهای حک شده است ؟ شما در زندگیتان چه جملهای تأثیر گذار بوده است ؟
در مورد جابز چه نظری دارید ؟ و این یادداشت را چگونه ارزیابی میکنید ؟
اگر نظری داشتید آن را با ما در میان بگذارید 09188784626
محمد فایق مجیدی
کارشناس مسئول آموزش متوسطه اول
مؤلف کتاب به آموزش بدبین نیستم
زنده راتا زنده است باید به فریادش رسید
ثانیه ها در گذرند و عمر بیبدیل ما را به غارت میبرند این ثانیهها که گفته بودند بر میگردند هرگز بر نمیگردند . دیروز برای یکی از شاگردهایم پیامک فرستادم گوشیاش نزد کسی دیگر بود و پاسخ آمد که 50 روز است که فوت کرده ، شوکه شدم او که هنوز جوان بود . گویا ما فراموش کردهایم در این مسیر مسافریم تا زود ، دیر نشده باید کاری کرد و یا به قول شاعر زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید :
بی خبر از هم خوابیدن چه سود ؟
برمزار مردگان خویش نالیدن چه سود ؟
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود ؟
گرنرفتی خانهاش تا زنده بود
خانه صاحب عزا تا صبح خوابیدن چه سود ؟
گر نپرسی حال من تا زندهام
بعد مرگم اشک و نالیدن چه سود ؟
زنده را در زندگی قدرش بدان
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود ؟
گر نکردی یاد من تا زندهام
سنگ مرمر روی قبرم وانهادن چه سود؟
من این شعر را در دفتر یادداشتم ثبت کردهام و پیامک آن را که از یک دوست تهرانی برایم رسید در گوشی موبایلم حذف ننموده ام . میخواهم بارها آن را بخوانم تا ملکه ذهنم گردد . شما در مورد این یادداشت واین شعر چه دیدگاهی دارید ؟
نظر شما برای من با ارزش است اگر به این شماره پیامک بفرستید 09188784626
محمد فایق مجیدی " مولف کتاب به آموزش بدبین نیستم "
کودک، کوچک شده بزرگسال نیست بلکه شخصیتی است منحصر به فرد
محمدفایق مجیدی
کارشناس مسئول آموزش متوسطه دوره اول استان،کردستان
مؤلف کتاب به آموزش بدبین نیستم
ثانیه ها یک سال دیگر از عمر بی بدیل ما را به غارت بردند. اما ما برای خویش چه سرمایه ای اندوختیم برمیگردم به گذشته و یادداشتهای یک سال گذشته را مرور می کنم تا بگویم هر چند ثانیه ها عمر بیبدیل ما را به یغما می برند ؛اما نوشتن راهی است ماندگاری اندیشهها- هر چند تا زندهای کسی آن را نخواند- ومن در این یک سال بسیاری از اندیشههایم را مکتوب کردم و باور های غلط را خط زدهام و چه بسیار نکتهها که آموختم در همین سال بود که از فقر نوشتم و جوانی برایم پیامک فرستاد که به اندازه 36 سال عمرم از این یادداشت بهره بردم آنجا که نوشته بودم:
- فقر این است که مسئولیت کارهای خودتان را به عهده نگیرید.
- فقر این است که از سه هزار سال تمدن بهره نگیریم
- فقر این است که گمان کنیم دنیا به ما بدهکار است
- فقر این است که نقش منحصر به فرد خود را در دنیا کشف نکرده باشیم
- فقر این است که زندگی را فدای دیگران کنیم
- فقر این است که ندانیم هر اتفاقی در زندگیمان میافتد خودمان خالق آنیم
- فقر این است که ...
در این یک ساله نکتهها آموختم و آموختههایم را باز نویسی کردم در یادداشتی نوشتم:
- آموختهام که: آنجه را برای خود میپسندم برای دیگران نیز بپسندم
-آموختهام که: ژاپنیها برای بچههایشان ماهی قزلآلا که نماد سخت کوشی است و بر خلاف جریان آب حرکت میکنند
- آموختهام که: ژاپنیها برای فرزندانشان ارث و میراث مادی نمیگذارند
- آموختهام که: گاهی در برنامههای روزانه و ملاقاتهای مهم بچههایمان را فراموش میکنیم
ورق می زنم یادداشتهای سال گذشتهام را و به مرور باور هایم می رسم آنجا که بر سر باورهای ماندلا نوشتم:
- من باور دارم:، که جهان هر کس به اندازه و سمت فکر اوست
- من باور دارم، فکر کردن از سخت ترین کارهای بشر است
- من باور دارم، که بهترین مردم کسی است که بیشترین نفعش به مردم رسد
- من باور دارم، مهمترین کسی که در مقابلش بایستم خودم هستم
- من باور دارم، مرگ و زندگی یکی هستند چنان که رودخانه و دریا از یک گوهرند
- من باور دارم، ...
سونامی ژاپن هر چند مرگ بار و تلخ بود اما در کلای درس نشستم ده درس ماندگار آموختهام از جمله:
1- درس نظم وقانون
در فیلمها و تصاویری که به دنیا منعکس شد غارتگری دیده نشد. زورگیری یا از دست دیگران ربودن دیده نشد.
2- درس مهربانی
رستوران ها قیمتها را کاهش دادند یک خود پرداز بدون محافظت دست نخورده ماند بود و مردم به یاری افراد ناتوان می شتاختند
3- درس آموزش
از بچه تا پیر همه بهطور دقیق میدانستند چه کار باید بکنند و با دقت همان کار را میکردند
4- ...
در همین سال بود که نوشتم مهم نیست چقدر درس خواندهای همین که این واژهها را درک میکنید کافی است زیرا من با خود عهد کردهام ساده بنویسم برای کسانی که فرصت کمی برای مطالعه داشتهاند و ناب ترین جملات تربیتی را درباره کودک از زبان دکتر علی اکبر شعاری نژاد نقل کردم:
1- کودک، کوچک شده بزرگسال نیست بلکه شخصیتی است منحصر به فرد
2- کودک، مالک آینده زمین و آفریننده خود است
3- کودک، عاشق زندگی شاد است
4- کودک، کنجکاو عاشق کشف کردن و دانستن است
5- کودک، از خطر کردن نمیهراسد
6- کودک، خوشبین و امیدوار است
7- کودک،...
در همین سالی که گذشت از معلمهایم و یک عمر اثرگذاریشان نوشتم:
1- من معلمی داشتم بسیار سختگیر و اکنون سختکوشی را از او بهره بردهام و او پدرم بود
2- من معلمی داشتم بسیار مهربان و مهر و محبت را از او آموختم واین معلم مادرم بود
3- من معلمی داشتم که مرا با کلمه آشنا کرد و با جمله و به واسطه ی آن من امروز هزاران دوست دانا و مهربان دارم و او معلم کلاس اولم بود
4- من معلمی داشتم که به احترام او خطای همهی معلمان کم تجربهام را میبخشم و او هم زیستشناسی دوران دبیرستانم بود
5- من معلمی داشتم...
و در همین سال بود که من ترا متعلق به خود دانستم وقتی که
- تو به آنچه من و دیگری از دست میدهیم لبخند نمی زنی
- وقتی که تو سلامتی و آرامش همنوعانت را بهترین ثروت می شماری
- وقتی که وجدانت را در کیفهای رمزدار و در پستو های دست نیافتنی پنهان نمی کنی
- وقتی که مردمان سرزمینت را نردبان ترقی خویش نمی کنی
من ترا متعلق به خود می دانم
هر کجا که باشی
این اندکی از اندیشههایی بود که نگاشتم و آنها را مرور کردم خدای را شاکرم هر چند این اندیشههااند کماند، اما زندانی ذهن من نشدهاند. به امید روزی که تو هم اندیشههایت را زندانی نکنید و به من و دیگری هدیه دهید.
شما در مرور یک سال چه نظری دارید؟ آیا شما یک سال خود را مرور کردهاید؟ بهتر نیست هر سالمان را مرور کنیم تا بدانیم چه چیز ی را به جهان هدیه داده ایم؟ به گمانم یک سال دیر است هفته به هفته و روز به روز از خود بپرسیم به جهان چه هدیه داده ایم؟
گاهی یک پیامک برای من الهام بخش یک یادداشت بود پس با یک پیامک به شماره 09188784626 الهام بخش یادداشت بعدی من باش چون من ترا متعلق به خود می دانم
هرکجا که باشی
آدرس ایمیل
fayigh@mihanmail.ir
چاپ شده در هفته نامه دیدگاه
![]() |
1392/09/24 | آنمی فقر آهن |
فقر آهن یکی از شایعترین اختلالات تغذیهای در کشورهای در حال توسعه و مهمترین علت کمخونی تغذیهای در کودکان و زنان در سنین باروری است که با کاهش میزان هموگلوبین مشخص میشود این بیماری سبب اتلاف منابع و مراقبتهای بهداشتی، کاهش بهرهوری بالاخره کاهش ظرفیت جسمی و روانی در بخش بزرگی از جامعه میشود.
دکتر عزت الله رحیمی
|
به آموزش بدبین نیستم
نوشته ی : محمد فایق مجیدی (کارشناس آموزش راهنمایی ناحیه ی 2 سنندج )
بر هر چه همی لرزی / می دان که همان ارزی
زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد
" به تو می گویم زندگی به حقیقت ظلمت است / مگر شوق و شور در میان باشد . شوق و شور کور و بی هدف است مگر دانش در میان باشد . کار تهی و بی جان است مگر عشق در میان باشد و هنگامی که با عشق کار می کنی خود را با خود با خلق و با خدا پیوند می دهی ... "
" از این ها گذشته / ترسو بودم . همواره وحشت دزدان / ارواح و مارهای بزرگ در دلم بود . شب ها جرأت خارج شدن از خانه را نداشتم . از تاریکی سخت می ترسیدم . خوابیدن در تاریکی برایم ناممکن بود . همواره تصور می کردم ارواح از یک سو / دزدان از سوی دیگر و مارها از دیگر سو به سراغم می آیند / پس اگر چراغی در اتاقم نمی سوخت خواب به چشمانم نمی آمد . " .... او بعدها گاندی می شود که تمام زندگی اش در خدمت به مردم می گذرد ...
عنوان : به آموزش بدبین نیستم
موضوع : یادداشت های روزانه
تعداد صفحه : 72
تیراژ : 2000 نسخه
نوبت و سال چاپ : اول / بهار1388
قیمت : 2000 تومان
مرکز پخش : سنندج کتاب فروشی امیرکبیر
هنوز هم بوی عطر خوش معلم کلاس سومم را حس می کنم
یادداشتی در هفته نامه سوران با عنوان «خانه معلم، شما امروز بوی مادرم را میدادید» در مورد زندگی تدی استوارد و معلمش تامپسون به چاپ رساندم ودر پایان خواسته بودم خوانندگان درباره متن نظر خود را به صورت پیامک برایم بفرستنددر پیامکی این گونه آمده بود: « سلام هفته نامه سوران شماره 97 صفحه 5 ستون خانم معلم .... ارزش مادر را بی نهایت زیبانشان داده، پیگیری تامپسون یک عمل بجا و الگو باکه هیچ معلم ایرانی از این کارها بلد نیست از این دست مطالب زیاد چاپ کنید و به مدارس و دانشگاهها بفرستید بلکه .... باسپاس»
همین پیامک مرا برآن داشت که باز هم در این باره بنویسم اما این بار از معلمهای بی ادعا و مهربان این دیار. آن دوست نوشته بود که هیچ معلم ایرانی از این کارها بلد نیست. اما من بر این باورم از این دسته معلمها بسیارند اما ما تحقیق نکردهایم. و پای صحبت خودشان و شاگردانشان ننشستهایم یکی از همکارانم میگفت : هنوز هم بوی عطر معلم مهربان کلاس سومم را حس میکنم.
اگر چه ما دانشگاهی چون جان هاپکنیز نداریم تا برای دانشجویانش پروژهای تعریف کند تا معلمان فداکار را کشف کند. خود تنها به راه میافتم و دراین گوشه و کنار میگردم تا از میان هزاران معلم دلسوز یکی را بیابم که دانشاموزن را از صمیم قلب دوست داشته باشد معلمی که خود را جزو دانش آموزان کلاس به حساب میآورد و هر سال نامهی خداحافظی برای شاگردانش مینویسد در سال 88 برای شاگردانش نوشته بود:« ... سلام شاگرد خوبم... به حقیقت راست گفتهاند که از همین کلاسهای کوچک است که مغزهای بزرگ پرورش یافتهاند شاید زمان اجازهی دیدار ندهد دوست دارم در چند جمله درس که خواندهایم بار دیگر باهم مرور کنیم...»
در پایان نامه آورده بودکه : « عزیزانم! این را هم خوب بدانید که در رروزگار کم لطفیها ، لطف شاگردانم پایانی ندارد. چرا که الفبای محبت نقطه پایان ندارد. پس چه خوب است بیایید با یکدیگر پیمان ببندیم که نام و یاد همدیگر را برای همیشه فراموش نکنیم، یادها فراموش نخواهد شد، حتی با اجبار! و دوستیها ماندنیاند حتی باسکوت»
او در سال 89 نیز پس از یک سال تلاش و تدریس موفق نامه خداحافظی با شاگردانش را این گونه آغاز نموده بود:
دانشآموزان عزیزم. سلام
قسم به جامه پاکی که از مهرت به تن دارم
فراموشت نخواهم کرد تا جان در بدن دارم
خرداد است و یک صفحه کاغذ سفید سفید. نامه جدایی از ناراحتیها حکایت دارد و قطرات اشک هم پنهان بلور زرین بر چشمان نقش بسته و دل مملو از گفتن و زبان عاجز از بیان. و ادامه میدهد:
دانشآموزان خوبم! در کارگاهی که در آن درس میآموزیم، تنها دانستن کافی نیست بلکه باید به دانستههای خود عمل کنیم. یادگیری برای دانستن، برای انجام دادن، برای زیستن و در نهایت برای باهم زیستن باشد...
به قول شاعر؛ « هر روز چشمها را باید شست وجور دیگر باید دید» همان گونه که از دیدن تا نگاه کردن، از شنیدن تا گوش دادن، از تماشا تا مشاهده از شعار تا عمل واز اندیشه تا اندیشیدن فاصلهای است بس بسیار.
عزیزان دل! بیایید به رسم یاد بود با دادن هدیه کتاب به یکدیگر فرهنگ، مطالعه و ارتباطات را میان یکدیگر تقویت کنیم و همدیگر را فراموش نکنیم.
این دو نامه که اندکی از آنها نقل شد در پایان با نام زیبای همهی دانشآموزان مزین شده است و به هردانشآموزیک برگ ازآن هدیه گردیده است.
من این معلم را از نزدیک میشناسم و میدانم چه روح والایی داردو نقل اندکی از نامههای او برای نشان دادن دغدغهها، اهداف والا و همت متعالی او بود. و چه بسیارند این بزرگمردان که گمنام میزیند وچه بهتر قبل این که زود دیر شود به کشف آنها بپردازم و قدرشناس زحماتشان باشیم شما در این نزدیکی چه معلمی را میشناسی که بتواند الگویی خوب برای دیگران باشد؟
کدام معلمان در ذهن شما زیبا و ماندگار حک شدهاند چرا؟
اگر نظری داشتید به این شماره پیامک بفرستید: 09188784626
محمد فایق مجیدی
" مولف کتاب به آموزش بدبین نیستم "
مدیریت نگرش راهی به سعادتمندی انسان امروز
دوستی از صاحبنظری به نام « هالیدی » نقل میکرد که انسان قرن هیجدهم سعادتمند تر از انسان امروزی است ، زیرا انسانهای قرن هجدهم دو گروه بیش نبودند گروه کثیری که واقعیت را آن گونه که بود درک کرده بودند و گروه اندکی که واقعیت را درک نکرده بودند . اما انسانهای امروزی به سه دسته تقسیم میشوند گروهی که واقعیت را آن گونهی که هست درک میکنند و گروهی که واقعیت را آن گونه که هست درک نمیکنند . و گروه کثیری که واقعیت را وارونه درک میکنند .
اگر این سخن « هالیدی » درست باشد و ما واقعیتهای جهان را وارونه درک کنیم پس به یقین باید ما خوشبختتر از انسان قرن هیجدهم نیستیم .
واکا وی این مسئله بماند برای جامعه شناسان اما نگارنده این سطور متفاوت میاندیشد و این سخن ویلیام جیمز را قبول دارد که : « بزرگترین کشف این نسل آن است که انسان با تغییر طرز فکرش میتواند زندگیاش را تغییر دهد . »
برای سعادتمندتر شدن در دنیای امروزی انسان نیاز به مدیریت نگرش دارد به این خاطر جان ماکسول در این باره مینویسد :
1-جهان هستی با گذر از دریچه نگاه انسان شکل میگیرد .
2-دید و نگرش انسانهاست که به حقایق هستی رنگ واقعیت میپوشاند و دیده میشود آن طور که آنها می بینند .
3-نگرش انسان مرز بین حقایق و واقعیتهاست .
4-خوشبختی انسان سعادتمندی بر پایه کردار نیک شکل میگیرد و کردار نیک جز بر پایه پندار نیک حاصل نخواهد شد .
5-تنها فرق بین موفقیت و شکست نوع نگاه است .
6-موفقیت هرتیم فقط در گرو داشتن استعداد نیست بلکه در گرو داشتن نگرش مثبت است .
7-نگرش ما شیوه برخورد ما با زندگی را مشخص میکند .
8-نگاه نگرش ما تکلیف روابطمان را به مردم معلوم میکند .
از آنجا که عوامل زیادی در شکل گیری نگرش انسان نقش دارند . شناخت این عوامل به منظور مدیریت آنها از نکات ضروری است . پس از آن کشف راهکارهای تغییر نگرش میتواند ما را خداوندگار نگرش خویش سازد واز بردگی نگرش نجات دهد . وانگارهای مثبت از خویش در ذهنمان بیافریند . به امید روزی که ما با تغییر نگرش سعادتمندتر انسان قرن هیجدهم زندگی کنیم . و بر نگرش خود مدیریت کنیم .
شما چه دنیایی دارید ؟ شما چه نگرشی دارید ؟ آیا به مدیریت نگرش اندیشده اید ؟ آیا تا کنون به فکر تغییر زندگی بوده اید ؟
اگر نظری داشتید به این شماره پیامک بفرستید : 09188784626
دیدگاه شما در تغییر نگرش ما مؤثر خواهد بود .
محمد فایق مجیدی " مولف کتاب به آموزش بدبین نیستم "
منبع : مدیریت نگرش، جان ، کسول ترجمه مهندس فضل الله امینی